رسته‌ها
نادرشاه و بازماندگانش
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 81 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 81 رای
همراه با نامه‌های سلطنتی و اسناد سیاسی و اداری

«نادر شاه و بازماندگانش: همراه با نامه‌های سلطنتی و اسناد سیاسی و اداری» تالیف مورخ و نویسنده معاصر، عبدالحسین نوایی است. کتاب در بردارنده مکاتباتی است که از طرف نادرشاه چه در دوره حکومت وی و یا قبل از حکومتش مبادله شده است. نویسنده سعی داشته است که مکاتبات مبادله شده، تاریخ معاصر ایران را جمع آوری نماید و بخشی از این اسناد را گرد آورده است.
کتاب در پنج فصل تنظیم شده است، بدین ترتیب که نویسنده در چهار فصل اول، به شرح حوادث و اسناد زمان نادر شاه و در آخرین فصل، به بازماندگان نادر و اسناد مربوط به آن‌ها پرداخته است. شیوه نگارش کتاب بدین گونه است که پیش از ارائه اسناد بخشی از تاریخ یا شرح حال شخصیت‌ها را بیان کرده است. متن نامه‌ها بر اساس ادبیات آن ایام تنظیم شده است و قهرا برای کسانی که اطلاعات ادبی قدیم یا اطلاعات تاریخی کافی ندارند، شاید فهم جامع جملات تا حدی مشکل می‌باشد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
579
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1393/01/05

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نادرشاه و بازماندگانش

تعداد دیدگاه‌ها:
20
نادر اصولاً با اینکه چالش های بسیاری در نحوه ی حکومت کردنش وجود داره ولی با این حال جزو نوابغ سیاسی و حکومتی ایران در طول تاریخ محسوب می شه. در حوضه ی دین هم می شه گفت دارای انگاره های نئو سکولار بوده و همه ی ایدئولوژی ها رو برابر می دونسته.:-(
دوستان بنده مقایسه این دو بزرگ مرد ایرانی و کارهائی را که انجام داده اند کار درستی نمی بینم مثلاً شما چطور لشکر 35 الی 40 هزار نفری شاه اسماعیل بزرگ صفوی که به شمشیر و سپر و تیرو کمان (سلاحهای ابتدائی و تن به تنی ) را در مقابل ارتش 100 هزار نفری منظم و مسلح به توپ و تفنگ و از همه مهمتر آموزش دیده سلطان سلیم عثمانی را با لشگر 15 هزار نفری نادرشاه بزرگ در مقابل ارتش 100 هزار نفری ارتش عثمانی که از نظر تجهیزات جنگی در یک سطح بوده اند مقایسه می کنید بنظر بنده حقیر این دو بزرگ مرد ایرانی را بر اساس شرایط خودشان باید سنجید و انصافاً نباید برای بزرگ کردن یکی آن دیگری را کوچک نمود و برای آرامش روح این دو بزرگ وار که برای استقلال و حفظ تمامیت ارضی کشور هر چه در توان داشتند انجام داده اند از خداواند طلب آرامش نمائیم.
نادر مرد بزرگی بود و افکار بلندی برای ایران داشت که متاسفانه ناکام ماند
در مورد جنگ چالدران شاه اسماعیل یجورایی ضعف تاکتیکی داشته از نظر من.....+پیشنهاد میکنم کمی در تاریخ عثمانی دقت کنید عثمانی زمان سلطان سلیم و سلیمان خیلی با عثمانی اوایل قرن ۱۸داشته ولی باز هم چیزی از پیروزی نادر کم نمی کنه..(از نظر مقعیت سیاسی نظامی و اقتصادی در واقع باهم قابل مقایسه نیستن)
دولت عثمانی درهر دو دوره (هم در زمان شاه اسماعیل و هم در دوره نادرشاه) امپراتوری بوده است و بیشترین گسترش آن در دوره سلیمان قانونی فرزند سلطان سلیم که با شاه اسماعیل جنگید، بوده است. بنابراین ارتش امپراتوری عثمانی اگرچه رفته رفته به ضعف گرایید ولی پس از جنگ چالدران بسیار قوی شد و تمام مرزهای اروپا را درهم نوردید بطوریکه حتی شاه عباس بزرگ نیز که پنجمین پادشاه سلسله صفوی و یکی از قدرتمندترین آنها بود، نتوانست تمام بخشهای اشغال شده ی ایران توسط عثمانیان را آزاد سازد(منظور عراق و آذربایجان است). زمانی هم که نادر با عثمانیها جنگید هنوز شاه نشده بود و تحت امر طهماسب میرزا پسر شاه سلطانحسین صفوی و با آن لشکرآشفته حال که بیشتر از مازندران جمع آوری شده بود، جنگید. همانگونه که قبلآ ذکرشد از نظر تعداد سپاه هم قابل مقایسه نبود، شاه اسماعیل با 40 هزار و نادر با 15 هزار سپاه به جنگ سپاه 100 هزارنفری عثمانی رفتند. ارتش تحت فرمان شاه اسماعیل یکی از بهترین سپاه ایران بوده که عمده آنها متشکل از قزلباشها بودند که علاوه بر اعتقاد قلبی و انگیزه مذهبی از اعتماد و همدلی خوبی نیز برخوردار بودند و در دوره های قبل از به قدرت رسیدن شاه اسماعیل چندین قدرت منطقه ای را شکست داده بودند. باید پذیرفت و آنچه تجربه نشان داده است روحیه جنگاوری و رشادت سپاه را در رشادت و دلاوری و نترسی فرمانده باید جستجو کرد، البته کاملآ معتقد هستم که شاه اسماعیل یکی از دلیرترین و وطن دوست ترین پادشاهان ایران بوده است وهنوز هم نتوانستم شکستش را درجنگ چالدران هضم کنم. نوشته اند وقتی نادر درجنگ مورچه خورت اصفهان با اشرف افغان پیرمردی را که با نهایت دلاوری مشغول جنگ بوده را می بیند به او میگوید مگر در جریان محاصره اصفهان توسط محمودافغان، دراصفهان نبودی؟ جواب میدهد : بودم ولی نادر نبود که از او روحیه بگیرم و تا پای جان در کنارش برای میهنم فداکاری کنم.......
عزیز شما ارتش امپراطوری عثمانی رو در زمان شاه اسماعیل با زمان نادر مقایسه می کنی.... صد در صد شرایط زمان شاه اسماعیل با زمان نادر از همه جهات خیلی متفاوته... البته من به هیچ عنوان نادر شاهو زیر سوال نمی برم و معتقدم یکی از بزرگترین پادشاهان ایران در طول تاریخ بوده و اینو هم بگم که اگه بخوایم از نظر ساخت فیلم و نوشتن کتاب و .... دذر رابطه با پادشاهان ایران صحبت کنیم کلا چه در مورد شاه اسماعیل چه نادر شاه و چه بقیه پادشاهان ایران واقعا کم کار شده....(مخصوصا از نظر فیلم و مستند و اینا تقریبا هیچ کاری نشده)
نادرشاه هم مانند برخی پادشاهان دلاور این سرزمین، بدشانس و کم اقبال بوده است. بعنوان نمونه؛ جنگ چالدران که شاه اسماعیل صفوی با شکست خود در مقابل سپاه یکصدهزارنفری سلطان سلیم عثمانی، چهل هزارسپاه خودرا ازدست داد و حتی همسرش نیز به اسارت برده شد، نادرشاه با پانزده هزارسپاه توانست لشکر صدهزارنفری عثمانی را درهم کوبد و مناطق اشغالی میهنمان را که سالیان دراز در اشغال آنان بود برهاند. چیزی که در این میان متفاوت است، این است که دراین جنگ برای پادشاه شکست خورده (شاه اسماعیل) لقب " شاه جنگ ایرانیان" دادند و کتابهایی نوشتند! ولی به جرات می توان گفت که بسیاری از مردم ایران حتی اطلاعی از جنگ و پیروزی نادرشاه با عثمانی ندارند؟! - ویا اینکه اکثر مورخین و مطلعین مسایل تاریخی نادرشاه را بخاطر کور کردن پسرش رضاقلی شماتت کرده و این عمل وی را ناشی از خوی وحشیگری او می دانند! و در مورد اقدام جنایتکارانه آقامحمدخان قاجار در کور کردن مردم بم و کرمان در جریان جنگ قدرت با لطفعلی خان زند که گویا آمارش بیست هزارنفر بوده، انگار تاریخ به خواب رفته و سکوت کرده است!!!
از اینگونه بی عدالتیها و ارزیابیهای نادرست درطول تاریخ میهنمان فراوان است. جای تاسف است از مردمی که علی رغم تعریف و توصیف نکات برجسته و مثبت فرمانروایان گذشته ی این مرزوبوم، با تحریف بعضی اسناد تاریخی سعی در تخریب دوره های درخشان و پرافتخار تاریخ سرزمین خود هستند و چون بخش عظیمی از اعتماد و اعتقاد و تکیه گاههای مستند تاریخی را بادست خود از بین می برند، بنابراین در مواقع خطر و نیاز هیچگونه پشت گرمی که مقدمه اتحاد قومی وملی است، نمی یابند و هر دشواری و بدبختی را به بیگانگان و استعمارگران و ... نسبت می دهند !!!!!!!!!!!
انسانها در طول تاریخ همواره در راه آسایش، استقلال و آزادی جنگیده اند و آنهایی که از قوه ی عقل و هوش و تدبیر و بویژه همدلی و اتحاد بهره برده اند، پیروز میدان بوده اند. نادرشاه و تمام کسانیکه با شجاعت و از خودگذشتگی توانسته اند نقشی سازنده و موثر در دوره های تاریخی ایران ایفا کنند، قابل ارزش و تقدیر است. ناعادلانه است با معیارهای ناهمگون اهمیت کار آنان را نادیده بگیریم.
وقتی مورخین خارجی ( گزنفون، کتزیاس، هرودوت، ویل دورانت و ...) که پادشاهان ما ( کوروش، داریوش، خشایارشاه) به مملکت آنها حمله ور شده اند و در واقع دشمن محسوب میشویم، اینگونه از کوروش بزرگ تمجید و تعریف میکنند، با غرض ورزی و از روی لجاجت بخواهیم واقعیتهارا انکار و تمام این نوشته هارا که در صدها صفحه است و همچنین الواح و کتیبه هایی را که هرازگاهی یافت میشود کذب و غیر واقعی بدانیم و همه ی این منابع را با یک مقاله چند صفحه ای آنهم نه از یک محقق تاریخی به چالش بکشیم. بطوریکه منابع دینی ( تورات و قرآن) هم به عملکرد خوب کوروش بزرگ صراحت دارند.
شایسته و منصفانه است که کارهای مثبت و منفی هریک از امرا و صاحب منصبان گذشته کشورمان را متناسب با امکانات آموزشی، اجتماعی، فرهنگی، امنیتی، نظامی و ... همان دوره نقد و بررسی کنیم. مگر غیر از این است که متجاوزان و یورشگران روس و عثمانی و ازبک و افغان، از مرزهای بیرونی ایران و گردن کلفتان و قدرت طلبان داخلی، امثال محمود سیستانی و ... در اواخر دوره سلطنت شاه سلطانحسین صفوی، از هرطرف هجوم آورده و ایران را دستخوش غارت و چپاول کرده بودند و هرکدام با از بین بردن اتحادملی داعیه حکومت داشتند؟!- فقط افغانها نبودند که به ایران حمله ور شده بودند که نادرشاه افشار پس از بیرون راندن آنها دست به سازندگی و آبادانی بزند. زندگی نادرشاه همواره در تلاش برای بیرون راندن دشمنان و تجاوزکاران، در چادر و یا زین اسب سپری شده است و مانند بسیاری از پادشاهان کاخ نشین نبوده است. دشمنان ملت بودند که بادستاویز قرار دادن اینکه نادرشاه سنگدل و بیرحم شده و حتی پسرخود را کور کرده، البته آنهم توطئه ی دولتهای روس و عثمانی که یارای چپاول و غارت ایران را در مقابل دلاوریهای نادرشاه نداشتند، ناجوانمردانه این دلاورمرد را از میان برداشتند و در طول 12 سال حکومتش که توام با جنگ و دفاع در برابر متجاوزین بود، فرصت رسیدگی به امورات عمرانی و فرهنگ سازی کشور نیافت. اگر نادرشاه با برخورداری از تدبیر و استعداد جنگی خود، در جنگ کرنال با سپاهیان مجهز هندیان پیروز نمی شد، حتی یک نفر از ایرانیان را زنده نمیگذاشتند، چنانکه پس از تسلیم محمدشاه گورکانی و سپاهیانش دیدیم که ناخودآگاه و شبانه شبیخون زدند و شمار زیادی از سپاهیان ایران را کشتند و اگر نادرشاه دستور کشتار داد برای تلافی همین کشتار و حرکت ناجوانمردانه هندیان بود. نا گفته نماند که جنگ برای جنگیدن و کشتن و کشته شدن است. تاکنون هیچکس در جنگ دنبال فضایل اخلاقی نبوده است، اگر غفلت شود برآیندی به غیر از کشته شدن و شکست و بردگی نخواهد داشت.
نادرشاه و بازماندگانش
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک